مي رسد روزي که رويد از در و ديوار گل
مي دهد فصل خزان از بوته هاي خار گل
داستان جنگ و قتل نفس آخر مي رسد
عاشقانه مي دمد از نيزه و نيزار گل
غنچه هاي لب به شادي باز مي گردد فقط
گويي يا از خواب شيرين مي شود بيدارگل
جز طراوت نيست چيز ديگري در زندگي
از زبان چشم نرگس مي کند اقرار گل
گوي خوشبختي نصيبش مي شود در روزگار
هرکسي که باشدش انديشه و کردار گل
از دم گرم و مبارک مقدم مولايمان
عاشقانش با تبسم مي کنندايثار گل
زاده ي ياس است و نرگس چيست راز و رمز آن
دربهاران مي کند تفسير اين اسرار گل
مسجدوديرو کنشت و صومعه يک واحدند
گرکه باشد اين سرا را باني و معمار گل
سيد علي کهنگي
@sayedalikahangi
گرفته ماتم و اندوه سر تا پاي عالم را
نه تنها عالم امکان که حتي عرش اعظم را
عجب هرگز نمي باشد که در سوگ سه رکن دين
سيه پوش صفر بيني اگر ماه محرّم را
چه صبري داده ايي يارب به زينب زاده ي زهرا
فلک طاقت نمي آرد چنين کوران ماتم را
پيامبر رفت و داغش همچنان باقيست در عالم
دل زهرا چگونه تاب آرد اين همه غم را
به سينه آنچنان زخمي نشسته از ستمکاران
که از بغضش نمي خواهد کسي دارو و مرهم را
چه خوش پاس محبت داشتند از عترت احمد
که خون ميجوشد از اين قوم دائم چاه زمزم را
رسيدن تا حريم کبريايي عشق مي خواهد
مگير از قلب واسع اي خدا شوق دمادم را
#سيد_علي_کهنگي آبان1398
@sayedalikahangi
ساده تر از يک نسيم صبح گاه
زندگي را مي توان آغاز کرد
مي شود با اوّلين لبخند يار
دفتر پرواز دل را باز کرد
آنقدر فرصت نخواهد دست داد
تا که تار و پود خود محکم کنيم
مي شود پروانه شد پرواز کرد
از چه خود را وقف ابريشم کنيم
مي رود از شاه راه زندگي
هر کسي با کوله بار خود برون
اي خوشا آن کس که با آهنگ خوش
طي کند راه خود از شور درون
آدمي را بهر شادي خلق کرد
نازنين پروردگار مهربان
درد و غم را نيست با او نسبتي
عشق او با بنده اش باشد عيان
مثل سرو آزاد بايد بود و سبز
از سياهي هاي دوران، دور باش
شاد باش و شاد بين و شاد کن
پيک شادي چون طلوع نور باش
مي رسد روزي که ياد از ما کنند
دوستان و آشنايان بعد از اين
يادگاري خوش به جا نه تا که خلق
جاي نفرين بر تو گويند آفرين
اي خداوندي که لطفت واسع است
چشم ما همواره بر درگاه توست
عشق را بر جان پاکش هديه کن
رهرو مستي که خاطر خواه توست
#سيد_علي_کهنگي مهر 1398
@sayedalikahangi
از کوفي و شامي که مرامش ستم است
پيمانه ي تاريخ پر از اشک غم است
ده ها سده زان واقعه بگذشت و هنوز
از کرب و بلا هر چه که گويند کم است
#سيدعلي_کهنگي .مهر1398
@sayedalikahangi
پيمانه ي تاريخ پر از اشک غم است
چون ابر نو بهاران، من نيز گريه کردم
آواره در بيابان، من نيز گريه کردم
گويي غزل برايم مي ريخت آسمانها
وقتي به پاس باران، من نيز گريه کردم
هر چند فصل مهر است آغاز نو بهاران
امّا چو ابر گريان، من نيز گريه کردم
در جمع عشق بازان،با حالتي پريشان
در آستان جانان،من نيز گريه کردم
از بخت واژگون و از داغ دل چه پرسي
با لاله ها فراوان، من نيز گريه کردم
آرام همچو شمعي از آتش درونم
تا صبح در شبستان،من نيز گريه کردم
تنها نه در سکوتش واسع گريست شبها
از دوستان چه پنهان،من نيز گريه کردم
#سيد_علي_کهنگي آبان1398
@sayedalikahangi
در وصف تو اي نگار امّي
بسيار قصيده ها سرودند
عشّاق تو اي رسول وحدت
دلبسته ي سيره ي تو بودند
اي نام بلند جاودانت
سر لوحه ي نقش آفرينش
خورشيد هدايتي بشر را
اي غايت عشق اهل بينش
آتشکده سرد گشت و خاموش
از يمن قدومت اي محمّد
شد رحمت و لطف لا يزالي
جاري به زمين ز حيّ سرمد
هر کس به طريق عشق بازي
بر کوي تو باز کرده راهي
زاهد به عبادتي شبا نه
عارف به رياضتي و آهي
بهتر ز تو نعمتي نداده
بر اهل زمين خداي عالي
کوثر ز وجود توست جاري
اي چشمه ي نور لا يزالي
مدح تو مباد کار چون من
اي از همه دين و دل ربوده
خوشتر که شود خموش واسع
زيرا که خدا تو را ستوده
#سيد_علي_کهنگي آبان1398
sayedalikahangi@
چگونه با دو ابرو و دو چشم مست بادامي
سُرايي اينچنين زيبا،رباعي هاي خيّامي
مگر که قامتي اينگونه موزون هست در عالم؟
چنين ترکيب بندي را نشايد هيچ اندامي
غزال تيز پايي که،گريزاني ز افکارم
غزلهايم نمي گيرد بدون تو سر انجامي
خوشا آن روزگاراني که از من ياد مي کردي
به دور از چشم بد خواهان،به ايمايي،به پيغامي
زماني مي کند بخت آرزويم را بر آورده
که ديگر نيست باقي عمري از من همچو اعدامي
نگار من اگر چه سخت بود افسانه? عشقت
گرفتم دامنت را عاقبت امّا به ناکامي
به فصل خوب اين قصّه رسيدن، نيست در باور
تو اي واسع مخواه از من برايش هيچ فرجامي
#سيد_علي_کهنگي آذر 1398
sayedalikahangi@
نشسته بي کس و تنها و اندوهي به سيمايش
به زير سايه? سروي که حالا هست همرازش
چنان در خود فرو رفته که گويي نيست در عالم
چه پايان غم انگيزيست اين قصّه ز آغازش
عجب زير و بمي دارد نواي بي نوايي ها
که از هر گوشه مي آيد حزين آهنگ آوازش
غباري از فراموشي گرفته روزگارش را
سکوت سرد تنهايي هميشه هست دمسازش
خدا را مي کني خشنود از خود اي عزيز من
اگر لبخند بنشاني به روي چهره? نازش
بيا در خانه? مهر و انيسش باش يک لحظه
که يار همنفس باشد اميد و شوق پروازش
دمي که دست در دستش گذاريم از سرشادي
جهاني را به رقص آرد تبسم هاي ابرازش
اگر چه سالمندي نقش بسته بر وجود او
وليکن عشق آخر مي کند او را سر افرازش
#سيد_علي_کهنگي دي 1398
sayedalikahangi@
بانوي سپيد پوش
صبح است بيا ترانه اي ساز کنيم
در هاي غزل به روي هم باز کنيم
بانوي سپيد پوش رويايي من
تا درگه حق بيا که پرواز کنيم
#سيد_علي_کهنگي دي 1398
sayedalikahangi@
چند وقتي است هواي غزلم طوفانيست
آسمان کلماتم همه شب بارانيست
رفته از دستْ دلم،شعبده? ناز مکن
حال آيينه و من معرکه? حيرانيست
محو در چشم تو بودن چه صفايي دارد
چشمه? نازي و فيضت هنري انسانيست
کس ندانست چه رازيست ميان من و تو
روزگاريست که اين رابطه ها پنهانيست
عقل را راه به سر حدّ جنون هرگز نيست
اين مکانيست که دريوزگي اش سلطانيست
روح واسع هوس عرش خدا کرده،چه سود
آفتابي است که در خيمه? شب زندانيست
#سيد_علي_کهنگي دي1398
sayedalikahangi@
دنيا به سوي ظلمتي دلگير مي رفت
وقتي که مولا در غُل و زنجير مي رفت
چشمان مظلوم از عدالت گشت نوميد
تيزي حکم حق چو از شمشير مي رفت
بين در و ديوار زهرا اشک مي ريخت
شير خدا با غم پي تقدير مي رفت
بانوي عشق و عاطفه،با حال محزون
روح لطيفش از پي تکبير مي رفت
از پيش چشمان عزيزانش شبانگاه
مي رفت،امّا کاش با تأخير مي رفت
واسع در اندوه و عزاي مادرش گفت
اي کاش از روي زمين تزوير مي رفت
#سيد_علي_کهنگي بهمن 1398
sayedalikahangi@
شور هستي عشق را کم داشت،زهرا خلق شد
چهره? مولاي ما غم داشت،زهرا خلق شد
آفرينش در پي نور خدا بي تاب بود
چشم امّيدي به آدم داشت،زهرا خلق شد
نيست در سلب بني آدم چنين نوري مقيم
چون پيامبر نور اعظم داشت،زهرا خلق شد
عصمت کبري براي جلوه در نوع بشر
دست بر آيات محکم داشت،زهرا خلق شد
آب را با آل طه نسبتي نزديک هست
کوثر اندوه محرّم داشت،زهرا خلق شد
مهر مادر هست چون درياي واسع بي کران
اين تمنّا خلقِ عالم داشت،زهرا خلق شد
#سيد_علي_کهنگي بهمن 1398
sayedalikahangi@
آبادترين خراب عشقيم
ديوانه? بيحساب عشقيم
از قصّه? ما گريز بايد
غمناک ترين کتاب عشقيم
درمان نشويم اي طبيبان
ما طالب درد ناب عشقيم
ايمن ز حوادثيم زيرا
در سايه? آفتاب عشقيم
پيريم و هنوز چون جوانان
سر مست خم شراب عشقيم
طوفان کوير و چشمه،هيهات
لب تشنه پِيِ سراب عشقيم
آرام و قرار رفته از ما
ديباچه? انقلاب عشقيم
چون واسع دست شسته از جان
ما نيز در التهاب عشقيم
#سيد_علي_کهنگي بهمن1398
sayedalikahangi@
بيا که نيمه شبي عاشقانه هو بزنيم
دم از محبت و عشق و صفاي او بزنيم
لهيب غصّه شود هم عنان خاکستر
اگر که خنده? مستانه کو به کو بزنيم
ميان فکر من و تو هزار ديوار است
بيا که پنجره اي رو به گفتگو بزنيم
ز کنج عافيت اي دل نمي رسم به مراد
مدد نما قدمي هم به جستجو بزنيم
بهشت گمشده را مي شود به دست آورد
اگر سري به چمن زار آرزو بزنيم
نظام عالم هستي بهم نمي ريزد
لبي به باده? لعلي فرشته خو بزنيم
به يمن واسع انسان شدن درين دنيا
پلي به روي بدي هاي پيش رو بزنيم
#سيد_علي_کهنگي اسفند 1398
sayedalikahangi@
جان علي،جانان علي،مولاي انس و جان علي
پادشاه هر دو عالم،خسرو خوبان علي
اين ندا مي آيد از کعبه که اي جنّ و ملک
بوده منظور خدا از خلقت انسان،علي
اهل عرفان گفته اند اين نکته را با صد بيان
هست شرح آيه هاي محکم قرآن علي
لافتي الّا علي لا سيف الّا ذوالفقار
اين بود وصف خدا بر مظهر ايمان،علي
باور اهل يقين اين است در روي زمين
شاهکار آفرينش را بود عنوان،علي
بعد پيغمبر،وليّ و حجّت حق در زمين
برگزيده شد ز سوي خالق سبحان،علي
در دل واسع اگر مهريست از نوع بشر
هست مهر عشق يزدان،حضرت احسان،علي
#سيد_علي_کهنگي اسفند 1398
sayedalikahangi@
درباره این سایت