مي رسد روزي که رويد از در و ديوار گل
مي دهد فصل خزان از بوته هاي خار گل
داستان جنگ و قتل نفس آخر مي رسد
عاشقانه مي دمد از نيزه و نيزار گل
غنچه هاي لب به شادي باز مي گردد فقط
گويي يا از خواب شيرين مي شود بيدارگل
جز طراوت نيست چيز ديگري در زندگي
از زبان چشم نرگس مي کند اقرار گل
گوي خوشبختي نصيبش مي شود در روزگار
هرکسي که باشدش انديشه و کردار گل
از دم گرم و مبارک مقدم مولايمان
عاشقانش با تبسم مي کنندايثار گل
زاده ي ياس است و نرگس چيست راز و رمز آن
دربهاران مي کند تفسير اين اسرار گل
مسجدوديرو کنشت و صومعه يک واحدند
گرکه باشد اين سرا را باني و معمار گل
سيد علي کهنگي
@sayedalikahangi
درباره این سایت